الان خانم همسایه مان برایم یک کاسه از خورشتی را که برای نهارشان پخته بود اورد ,البته به قول خودش دلش برایم تنگ شده بود و این را بهانه کرده .
این همان خورشتی است که من همیشه میپزم ولی این یکی انگار فرق میکند . بوی دوستی میدهد و
البته من هم ظرفش را خالی برنمیگردانم حالا با خوراکی یا با گلی از باغچه ام وصد البته با چاشنی لبخند وتعارفات معمول وشیرین خودمان .
از وقتی که امده تا الان لبخندی روی صورتم نشسته , که الان که شوهر وبچه هایم بیایند من هم به انها منتقل میکنم ........
فردا که ظرفش را برگردانم حتما برای انها هم همین اتفاق میافتد .........
توی ایینه که نگاه میکنم خودم را با لبخند بدون هیچ ارایشی زیباتر و جذاب تر میبینم .
انگار خانوم همسایه با این کار دور وبر خودش را با رنگ لبخند نقاشی کرده بدون هیچ تبحری در نقاشی , خیلی ابتدایی ودم دستی .
موضوع مطلب :